من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم :
تنهاییت برای من !
غصه هایت برای من !
همه بغضها و اشکهایت برای من !
لبخند برایم بزن ...
بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را ...